معنی سنگی گرانبها

حل جدول

سنگی گرانبها

یاقوت

فیروزه


گرانبها

قیمتی

نفیس

ثمین

لغت نامه دهخدا

گرانبها

گرانبها. [گ ِ ب َ] (ص مرکب) نفیس. قیمتی. ثمین. باارزش. سنگین قیمت:
وی ماه سبک عنان تر از عمر
چون عمر گرانبهات جویم.
خاقانی.
ای درّ گرانبهاتر از روح
چون روح سبک لقات جویم.
خاقانی.
گرچه گهری گرانبها بود
چون مه به دهان اژدها بود.
نظامی.


سنگی

سنگی. [س َ] (ص نسبی) منسوب بسنگ. از سنگ: دروازه ٔ سنگی. حصار سنگی. سد سنگی: و دسته مبضع سبک باید چه اگر سنگی باشد بیش از آن فروشود که فصاد خواهد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
وجودم بتنگ آمداز جور تنگی
چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی.
سعدی.
|| عاقل. وزین. جسور. دلیر:
دو سنگی دو جنگی دو شاه زمین
یکی شاه خاور یکی شاه چین.
فردوسی.
بدو گفت رهام جنگی منم
هنرمند و بیدار و سنگی منم.
فردوسی.
همان نیز چون سام جنگی بود
دلیر و هشیوار و سنگی بود.
فردوسی.
نکیسا نام مردی بود جنگی
ندیمی خاص امیری سخت سنگی.
نظامی.
- چاپ سنگی، مقابل چاپ سربی و چاپ حروفی. قسمی چاپ که با برگردانیدن نوشته بر روی سنگی خاص بعمل آید. چاپ که بر سنگ کنند. (یادداشت بخط مؤلف).
|| مخفف سنگین. به معنی ثقیل. گران: خراج سنگی سردیهانهادند تا روستایی دیه بگذاشت و... (راحه الصدور راوندی).

سنگی. [س َ] (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).

فرهنگ فارسی هوشیار

سنگی

(صفت) منسوبه به سنگ ساخته از سنگ دیوار سنگی کاروانسرای سنگی، با وقار سنگین.

فرهنگ عمید

سنگی

ساخته‌شده از سنگ،
[قدیمی، مجاز] گران و ثقیل: اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب / شبی ز معدۀ سنگی شبی ز دلتنگی (سعدی: ۱۷۸)،

فارسی به عربی

گرانبها

ثمین، شیء ثمین، غنی، لا یقدر

فارسی به ایتالیایی

گرانبها

pregiato

prezioso

فارسی به آلمانی

فرهنگ معین

گرانبها

(~. بَ) (ص مر.) نفیس، باارزش، قیمتی.

معادل ابجد

سنگی گرانبها

419

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری